سلام
خوش اومدین
توجه:کامنتهای تبلیغاتی تایید نمیشوند
مهدی جان
چه رازیست در پس حصار این فاصله ها
که اینگونه مرا دلتنگ دیدارت میکند
یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد
مراقب باش !
وقتی سوار بر تاب زندگی شدی،
دست روزگار هلت می دهد؛
ولی قرار نیست تو بیفتی!
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی،
اوج می گیری...به همین سادگی...!
هیچکس با بخشیدن کوچک نمی شود
وگرنه خداوند انقدر بزرگ نبود ...
ارزشــمند ترین مـــکان ها در دنیا:
تو كلاس درس خدا:
اونی كه ناله میكنه رد میشه.
چهار چیز است که نمیتوان آنها را بازگرداند
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
موقعیت… پس از پایان یافتن!
و زمان … پس از گذشتن!
سه چیز را پاک نگه دار : جسم ، لباس ، خیال
از سه چیز خود را نگهدار : افسوس ، فریاد ، نفرین کردن
سه چیز را بکار بگیر : عقل ، همت ، صبر
اما سه چیز را آلوده نکن : قلب ، زبان ، چشم
و سه چیز را هیچوقت فراموش نکن : خدا ، مرگ ، دوست
صــــــــــداقت
نـــخستین فـــــصل دفــــــتر دانـــــایی اســـت
صداقت تنها امتحانی است که نمیشود در آن تقلب کرد . . .
یک جمله زیبا از طرف خدا :
آدمهایی که بارها و بارها شما را می آزارند مانند کاغذ سمباده هستند
آنها شما را می خراشند و آزار می دهند
اما در نهایت شما صیقلی و براق خواهید شد و آنها مستهلک و فرسوده . . .
اسرار و رموز خوشبختی در این است :
از آنچه که از دنیا گذشته ، برای آنچه باقی مانده است عبرت بگیرید . . .
امام علی(ع)
زندگی
منشوری است دوار ،
که پرتو پر شکوه خلقت با رنگها ی بدیع و دل فریبش آن را
خیال انگیز ،
پر شور و زیبا گردانیده است .
وقتی پرنده ای زنده است ... مورچه ها را میخورد ،
وقتی می میرد ... مورچه ها اورا میخورند !
زمانه و شرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند .....
در زندگی هیچ کسی را تحقیر نکنید ،
آزار ندهید....
شاید امروز قدرتمند باشید ... اما یادتان باشد ،
زمان از شما قدرتمند تر است !!!
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را میسازد.....
اما وقتی زمانش برسد ... فقط یک چوب کبریت برای
سوزاندن میلیون ها درخت کافیست ...
پس خوب باشید و خوبی کنید..................... .
کسی که غرور دارد حاضر است گم شود ولی راه را از کسی نپرسد!
توجه توجه
جاده ی موفقیت سر راست نیست
پیچی وجود دارد به نام شکست
دور برگردانی به نام سردر گمی
سرعت گیر هایی بنام دوستان
چراغ قرمز هایی بنام دشمنان
چراغ احتیاط هایی بنام خانواده
تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل
اما اگر یدکی بنام عزم داشته باشید
موتوری به نام استقامت
و راننده ای بنام خدا
به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد . . .
با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت . . .
یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت:
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید،
که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم،
و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛
برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند،
آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ،
برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟
آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد،
مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!
هرشب بدون هیچ اطمینانی از بیدار شدنمان
به تخت خواب میرویم.....
اما با اینحال برای فردا برنامه میریزیم
این یعنی امید!!!...
پدرم گفت :
مردم ۲ نوع هستند
بخشنده و گیرنده
گیرنده ها بهتر میخورند
اما بخشندگان بهتر میخوابند . . .
روزی
فرشته ای از فرمان خدا سرپیچی کرد وبرای پاسخ دادن به عمل اشتباهش در مقابل تخت
قضاوت احضار شد. فرشته از خداوند تقاضای بخشش کرد. خداوند با مهربانی
نگاهی به فرشته انداخت و فرمود: من تورا تنبیه نمیکنم، ولی تو باید کفاره گناهت را بپردازی. کاری را به تو محول میکنم، به زمین برو و با
ارزشترین چیز دنیا را برای من بیاور.
فرشته خوشحال از اینکه فرصتی برای
بخشوده شدن دارد به سرعت به سمت زمین رفت. سالها روی زمین به دنبال با
ارزشترین چیز دنیا گشت.......
به خــــــاطر بسپار:
همراهـــی خــــدا با انــــسان
مثــل
نـــفس کشیدن است:
آرام، بی صدا، همیـــشگی
زنـــدگی دفتـــری از خــــاطره هاســـت
یک نفر در دل شب،یک نفر در دل خاک
یک نــفر هــــمدم خوشـــبختیهاســت
یک نـــفر همــسفر سخـتـــیهاســــت
چشـــم بــاز کنیــم عمرمـــان میـــگذرد
مـــــا هــمه همـــــسفر رهــگـــذریــم
آنچه باقیست فقــط خاطــــره هاســت
از تصادف جان سالم بدر برده بود
و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است
و خدا همچنان لبخند می زد . . .
وقتی شما در حال حمل قرآن هستید؛
شیطان دچار درد شدید در سر میشود
و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند
و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟
زندگی تفسیر سه کلمه است
خندیدن،
بخشیدن،
فراموش کردن
پس بخند و ببخش و فراموش کن!
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد .
همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند :
عجب بد شانسی ای آوردی .
پیرمرد جواب داد :
" بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟"
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه ی پیرمرد بازگشت .
این بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند :
" عجب خوش شانسی آوردی !"
اما پیرمرد جواب داد :
" خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست .
باز همسایگان گفتند :
" عجب بد شانسی آوردی ؟ "
و این بار هم پیرمرد جواب داد :
" بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "
در همان هنگام ، ماموران حکومتی به روستا آمدند . آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند . از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند ، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند راه برود ، از بردن او منصرف شدند .
"خوش شانسی ؟
بد شانسی ؟
کسی چـــه میداند ؟"
در آخرين روز ترم پاياني دانشگاه ، استاد به زحمت جعبه سنگيني را داخل كلاس درس آورد . وقتي كه كلاس رسميت پيدا كرد استاد يك ليوان بزرگ شيشه اي از جعبه بيرون آورد و روي ميز گذاشت . سپس چند قلوه سنگ از درون جعبه برداشت و آنها را داخل ليوان انداخت. آنگاه از دانشجويان كه با تعجب به او نگاه مي كردند ، پرسيد : آيا ليوان پر شده است؟ همه گفتند بله پر شده است .
استاد مقداري سنگ ريزه را از جعبه برداشت و آن ها را روي قلوه سنگ هاي داخل ليوان ريخت . بعد ليوان را كمي تكان داد تا ريگ ها به درون فضا هاي خالي بين قلوه سنگ ها بلغزند . سپس از دانشجويان پرسيد : آيا ليوان پر شده است ؟ همگي پاسخ دادند : بله پر شده است .
استاد دوباره دست به جعبه برد و چند مشتي شن را برداشت و داخل ليوان ريخت . ذرات شن به راحتي فضاهاي كوچك بين قلوه سنگ ها و ريگ ها را پر كردند . استاد يك بار ديگر از دانشجويان پرسيد : آيا ليوان پر شده است ؟ دانشجويان همصدا جواب دادند : بله پر شده
است .
استاد از داخل جعبه يك بطري آب برداشت و آن را درون ليوان خالي كرد . آب تمام فضاهاي كوچك بين ذرات شن را هم پر كرد . اين بار قبل از اين كه استاد سوالي بكند دانشجويان با خنده فرياد زدند: بله پر شده.. بعد از آن كه خنده ها تمام شد استاد گفت : اين ليوان مانند شيشه عمر شماست و آن قلوه سنگ ها هم چيزهاي مهم زندگي شما مثل سلامتي ، خانواده ، فرزندان و دوستانتان هستند . چيزهايي كه اگر هر چيز ديگري را از دست داديد و فقط اينها برايتان باقي ماندند هنوز هم زندگي شما پر است .
استاد نگاهي به دانشجويان انداخت و ادامه داد : ريگ ها هم چيزهاي ديگري هستند كه در زندگي مهمند . مثل شغل ، ثروت ، خانه و ذرات شن هم چيزهاي كوچك و بي اهميت زندگي هستند . اگر شما ابتدا ذرات شن را داخل ليوان بريزيد ، ديگر جايي براي سنگها و ريگها باقي نمي ماند . اين وضعيت در مورد زندگي شما هم صدق مي كند .
خدایم را دوست دارم
و با وفاتر از او کسی را سراغ ندارم
شاید;
به رسم همین وفاداریست که
عزیزانم را به او میسپارم!!!
خوشبختی در سه جمله است:
تجربه دیروز
استفاده از امروز
امید به فردا
ولی با سه جمله ی دیگر زندگیمان را تباه میکنیم:
حسرت دیروز
اتلاف امروز
ترس از فردا
حکایت جالبی ست .
فراموش شدگان ,
فراموش کنندگان را ,
هرگز فراموش نمیکنند